
«شاهرخ حاتمی» Shahrokh Hatami پدر فوتوژورنالیسم ایران
آنام: «شاهرخ حاتمی»(Shahrokh Hatami (۱۳۹۶-۱۳۰۷ پدر فوتوژورنالیسم ایران، بعد از ۵٧ سال ثبت وقایع مهم ایران و جهان، چهارم آذر در ٩١سالگی در پاریس درگذشت. آلفرد یعقوبزاده که در سالهای پایانی زندگی حاتمی مدتی در کنارش بوده و از مصاحبت و دوستی این هنرمند بزرگ بهره برده، او را عکاسی از جنس مصدق میخواند؛ آرام، مصمم و پرتلاش. حاتمی عکاسی خبری را در نخستین روزهای جوانی، از کودتای ٢٨ مرداد آغاز کرد و پس از آن، بسیاری از حوادث مهم ایران و جهان را ثبت کرد و با هنرمندان بزرگی مانند کوکو شانل، بیتلز، استیو مککوئین، شارون تیت، فای دوونا بیگیتباردو، کاترین دانو، الیزابت تیلور، رومی اشنایدر و بسیاری دیگر از بزرگان هالیوود و همچنین با مجلاتی مانند لایف، پاریماچ و ال، سالها همکاری داشت.حاتمی در جریان انقلاب ایران با امام خمینی و یارانش در نوفللوشاتو آشنا شد و همراه امام در ١٢ بهمن ۵٧ به ایران آمد؛ اما پس از مدتی از ایران مهاجرت کرد و تا پایان عمر وطن خود را ندید. همانطور که یعقوبزاده در این گفتوگو تأکید میکند، شاهرخ حاتمی در عکاسی بسیار خلاق و صاحبسبک بود و بهحق باید او را «پدر فوتوژورنالیسم ایران» دانست.

ما در این سالها یکجورهایی شاهد بیتفاوتی از سوی عکاسان و رسانهها در قبال شاهرخ حاتمی بودیم؛ فکر میکنید دلیل آن چه بود؟ آیا خواسته خودش بود که در سکوت و انزوا زندگی کند؟
شاهرخ حاتمی زندگی را دوست داشت و عاشق زندگی بود. هرچند در روابط کاری و دوستانه ممکن بود سوءتفاهمهایی پیش بیاید که از این نظر شاهرخ حاتمی هم میتوانست دل شما را بهراحتی بخرد و هم بهراحتی دل شما را برنجاند. حاتمی آدم موفقی بود. من اولینبار او را مقابل سفارت دیدم و با هم آشنا و بعد هم به دوستان خانوادگی تبدیل شدیم. او میگفت من فضای خانه شما را دوست دارم و تنها دوستش من بودم.
سالهای آخر زندگیاش خیلی مبهم است. میخواهیم بدانیم به چه کاری مشغول بود؟
شاهرخ حاتمی سال ٢٠١٢ به پاریس آمد. منتها مریض بود و در بیمارستان بستری شد. روند معالجات در آمریکا خیلی خوب نیست؛ ولی در پاریس وضعیت بهتر است و اینکه میتوانست وضعیت خودش را راحتتر سروسامان بدهد. حتی به او گفتم اگر جا نداری، بیا خانه من که آمد و میهمان بود. تنها دوستش هم من بودم.
هیچوقت نخواست به ایران برگردد؟
موقعی که وضعش خراب بود، به او گفتم برو ایران شاید وضع بهتر شود. او گفت حال ایران را با مسائل موجود اجتماعی ندارم. روزهای آخر، غمگین شدم که چنین آدمی با چنین ابهتی که مثلا در سال ١٩۵۴ چه شاهانه زندگی میکرد، از آدمهای بسیار مهمی عکاسی کرده و چند سال پیش در آپارتمان خودش در نیویورک زندگی میکرده؛ چطور به چنین حالوروزی افتاد. امیدوارم من به چنین حالوروزی نیفتم. چون دوستان کمی داشت، به همین دلیل برخیها دلسرد بودند. در ایران هم مشکل داشت. چون میخواست یکی از عکسهایش را به صداوسیما یا روزنامه کیهان بفروشد که مسائلی بهوجود آمد. بعد هم با بیت امامخمینی(ره) خوب بود. با آنها مشکلی نداشت؛ اما آدمهایی که در صداوسیما و کیهان بودند، مشکل داشتند. البته مسئله سیاسی نبود؛ بلکه مسائل مالی با هم داشتند. مجاهد و فدایی و… نبود؛ منتها میخواست عکسهایش را با قیمت خوب بفروشد. یا شاید هم میخواست عکسها را به همه بفروشد که به اینها برمیخورد.
عکاسی را از ٢٨ مرداد شروع کرد. درست است؟
بله و بعد هم که مصدق را به دادگاه لاهه برای محاکمه بردند، عکسهای خوبی گرفته بود که همهجا استفاده شد. عکسهایش سیاهوسفید بود و روی جلد مجلهها منتشر شد. بعد از جریان مصدق که مشکل برای او بهوجود آمد، مدتی ایران را ترک کرد و به آلمان رفت. آدم بسیار باهوشی بود و بعد هم دید فرانسه دنیای مد است، با برندهایی مثل شانل و امثالهم. کمکم عکاس خانه شانل شد و خیلی مهم است که تو بتوانی هفت سال با یک برند مهم کار کنی و عکس بگیری. بعد هم رفت آمریکا. بههرحال، بهترین جای عکاسی در آنجا، سینمایش است که به هالیوود راه یافت. در آنجا هم موفق شد. از نظر عکاسی هم ادعا نداشت؛ با اینکه عکسهایی از بزرگان گرفته بود، ولی عکاسی برایش مهم نبود. بعد هم که من از ایران به فرانسه رفتم، او هم به فرانسه آمد. بعد دوباره به آمریکا برگشت و گفت الان هنر در فرانسه مرده! حداقل در آمریکا میتوانم عکسهای بیتلز را بفروشم و پول دربیاورم. عکسهای بیتلز برایش خیلی مهم بود. امروز مهمترین عکسهای گنجینه حاتمی عکسهایی است که از گروه بیتلز گرفته است. حاتمی تا سال ٢٠١٢ که به فرانسه برای آسایش و معالجه آمد، آنجا ماند.
آن زمان وضعیت مالیاش چطور بود؟
اوایل یک مدت منزل من میهمان بود؛ اما در کل خب آدرس خانه نداشت و وقتی آدرس خانه و شماره تلفن نداشته باشید، یعنی وجود خارجی ندارید. به او میگفتم اگر بخواهم حالت را بپرسم چه باید بکنم؟! بالاخره با زندگی خودش بازی کرد. البته مقداری از پرینتهای عکسهایش را به گالری کریستین فرانچسکو فروخت و حتی میگفتند به او کمک میکنیم تا کارهایش را بفروشد؛ اما در روزهای آخر وضعش خیلی خراب بود! دست آخر بهترین بهانهاش این بود که به بیمارستان برود، چون پول هتل نداشت. دو، سه روز میرفت بیمارستان میخوابید.
دولت فرانسه هیچ حمایتی از او نمیکرد?
چرا. حتی من با صمدیان و عباس میرهاشمی تماس گرفتم و گفتم به او کمک کنید یا برای او پول جمع کنیم. حتی آنها حاضر بودند هزارو ٢٠٠ یورو ماهیانه به او بدهند و گفتند کارهایش را جمعوجور کند تا برای خودش یک تیتر داشته باشد و مردم نامههایشان را به او بفرستند. حتی این کارها را برایش انجام دادیم؛ اما در نهایت غفلت خودش باعث شد وضعیتش خوب نباشد. شاهرخ حاتمی اخلاق خاصی داشت و به قول معروف با گلوله میزد به پاهای خودش! بههرحال شخصیت فوقالعاده و منحصر به خودش را داشت. هرچند برای من سخت بود که چنین آدمی که کارش عالی بود و عکاس برجستهای بود، آنقدر پول ندارد که ناچار است در خیابانها بخوابد! به همین دلیل آدم دلش میشکند. و واقعا حیف است. تازه سه دختر هم دارد که یکی در آمریکا، یکی در ایتالیا و یکی در فرانسه زندگی میکند. آدم خاصی بود و نمیتوان او را با کسی مقایسه کرد.
رضا جلالی: زمان مرگ یک عکاس، بهخصوص یک عکاس خبری، لحظه دلگیری است. عکاس چشم همهجابینی است که در نبود ما میان حوادث و آدمها ایستاده نگاه میکند، بیهیچ قضاوتی و روایتی بدون حضور آلایندهها، بینشی را پیشروی مخاطب قرار میدهد. عکاسها شکارچیانی تنها هستند به دنبال صید میشی در لباس گرگ که نام «واقعیت» را بر خود گذارده، هیچوقت دیده نمیشوند و حضورشان در جایی حس نمیشود؛ شاید به همین خاطر است که هیچ عکاسی در جهان آنگونه که دیگر اصحاب هنر تبدیل به پدیدههای معروفی میشوند، شناختهشده نیست. هرچند که همه اتفاقهای جهان معاصر مابعد پیدایش عکاسی و آدمها ماندگاری خود را مدیون عکس هستند. شاهرخ حاتمی عکاسی است از این قسم آدمها، آنکه میبیند و ثبت میکند، اما دیده نمیشود. انور سادات، بیتلها، کوکوشنل، فی داناوی، جمال عبدالناصر، مناخیم بگین، انقلابیون ایران و … -یکی از متفاوتترین چهرهنگاریها از چهره امام لبخندی است که حاتمی ثبت کرده و روی جلد مجله پاری ماچ به چاپ رسیده یا تصویری دیگر از ایشان در هواپیما که در نور مناسبی عکاسی شده- همهوهمه اشاره به لحظههایی هستند از حضور حاتمی در موقعیتی که ما حضور نداشتیم و او بیواسطه اتفاقها و آدمها را برای ما به تصویر کشیده است. روی جلد مجلههای معروفی مانند ال، پاری ماچ و لایف در شمارههای متعددی قاب عکسی از او را به یادگار دارند؛ تصاویر ماندگار بسیاری که هیچگاه از حافظه تاریخی جهانی زدوده نخواهند شد. اصراری ندارم که کسی را در شاخهای از هنر و فرهنگ به لقب پدر و مادر و خواهر مزین کنم، اما حاتمی بیشک یکی از پیشگامان نگاه نوین و جهانی عکاسی خبری در ایران است. مردی که در یاد من بر پهنهای که عکسهایش ایستاده بر پایههایی ثابت نقش بستهاند آنقدر تنها گام برمیدارد تا در نیستی خاطرهای محو شود و در آینده از میان چشم شخصیتهایی که در قاب عکسهایش نقش بستهاند ما را نظاره کند. یادش و نگاهش جاودان…
